سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امام خمینی و مفهوم آزادی

آزادی فلسفی


مهم ترین موضوعی که در تحلیل ماهیت انسان در بین متکلمین اسلامی رواج دارد مجبور بودن یا مختار بودن آدمی است. دیدگاه امام در این باره, همان تفسیر معروف امامیه از جمله مشهور (بل الامر بین الامرین) است که در آن انسان در جایگاهی بین جبر و اختیار قرار دارد.

در واقع ایشان نظر اشاعره مبنی بر مجبور بودن آدمی را (پایمال کننده حق آفریدگان) و نظر معتزله مبنی بر تفویض را ( شرک به خدا) می داند.

در تمام هستی و دار تحقق, فاعل مستقلی به جز خدا نیست و دیگر موجودات همان گونه که در اصل وجود مستقل نیستند بلکه ربطِ محض اند و وجودشان عین فقر و تعلق است و ربط و احتیاج صرفند, صفات و آثار و افعالشان نیز استقلالی نیست.

صفاتی دارند و دارای آثاری هستند و کارهایی انجام می دهند ولی در هیچ یک از این ها استقلال ندارد… آیه مبارکه: (وما تشاؤون الا ان یشاء الله…) می فرماید شما نخواهید خواست مگر آن که خدا بخواهد که در عین حالی که مشیت را برای خلق اثبات می فرماید وابستگی آن را به مشیت الهی بیان می کند, نه این که بخواهد بگوید که دو چیز دارای تأثیر باشند: مشیت خلق و مشیت خالق و یا این که به طور اشتراک مؤثر باشند, بلکه به گونه ای است که مشیت انسان ممکن ظهور مشیت خدا و عین ربط و تعلق به مشیت خداست.

آزادی حقوقی یا تجویزی


در حالی که آزادی فلسفی به بحث از وجود اراده و اختیار در نهاد آدمی مربوط می شود و بحث درباره (وجود و عدم) است; آزادی حقوقی به تجویز آزاد گذاشتن انسان در تصمیم گیری و کنش می پردازد و بحثی درباره (باید و نباید) است.پیش از آن که به بررسی دیدگاه امام خمینی درباره آزادی تجویزی بپردازیم بیان دو نکته ضرورت دارد:

اول این که ابهام و تنوع تعاریف آزادی که به قول (آیزایا برلین) به دویست تعریف می رسد(11)می تواند دیدگاه های اشخاص را با ابهام مواجه سازند.

دوم این که حضرت امام درباره این نوع از آزادی, بحث منسجم و یک دستی ارائه ننموده است. از این رو نباید از ایشان, توقع ارائه تعریفی جامع و مانع داشت.

با این همه با عنایت به سؤال های خبرنگاران خارجی به ویژه سؤال های اوریانا فالاچی, خبرنگار معروف ایتالیایی, می توانیم تعریف امام از آزادی را نقل کنیم.

امام خمینی در پاسخ نامبرده که از ایشان خواستار ارائه یک تعریف ساده ازآزادی می شود می فرماید:

آزادی یک مسئله ای نیست که تعریف داشته باشد. مردم عقیده شان آزاد است, کسی الزامشان نمی کند که شما باید حتماً این عقیده را داشته باشید, کسی الزام به شما نمی کند که حتماً باید این راه را بروید کسی الزام به شما نمی کند که باید این را انتخاب کنی, کسی الزامتان نمی کند که در کجا مسکن داشته باشی یا در آن جا چه شغلی را انتخاب کنی. آزادی یک چیز واضحی است.


این تعریف با تعریف روسو از آزادی که (آزادی را حکومت برخود می داند.) نزدیک است. تعریف جان لاک نیز شبیه به تعریف فوق است, وی آزادی را قدرتی می داند که انسان برای انجام دادن یا احتراز از عملی خاص از آن برخوردار است, به نظر می رسد تعریف فوق تنها به تبیین معنای لغوی آزادی پرداخته است و از قیود آزادی سیاسی و اجتماعی ذکری به میان نیاورده است.

در حقیقت تعریف ساده فوق, همان تعریفی است که حضرت امام در آزادی فلسفی (ان شاء فعل و ان شاء ترک) ارائه نمود. لکن با توجه به این که ایشان در مصاحبه های دیگری, تعریف فوق را تکمیل و قیود و حدود سیاسی و اجتماعی متنوعی برای آن مطرح کرده است, هم چون کانت که معتقد بود (آزادی, استقلال از هر چیز است سوای قانون اخلاق) و یا ارسطو که می گفت: (آزادی یعنی قبول قوانین دولت های مختلفی که به تناوب حکومت می کنند.)

آزادی را به حوزه ای از عدم مداخله ها گسترش می دهد که دو مرز دارد:

اول: عدم اخلال به مبانی دینی

دوم: عدم اخلال به دولت و نهادهای مدنی.


معنای آزادی این نیست که کسی بخواهد توطئه کند یا حرف هایی را بزند که شکست ملت است, شکست نهضت است. این آزادی نیست. در چارچوب این نهضت انقلاب اسلامی همه مردم آزاد هستند. کسانی که حرف دارند حرف هایشان را می زنند حتی هر فرقه ای هم که باشند. اما اگر بخواهند توطئه کنند و بخواهند اسلام را بشکنند, بخواهند نهادهایی را که الآن مشغول فعالیت اسلامی هستند این ها را بشکنند همچو چیزی نمی شود.

بدیهی است که تعریف اخیر امام از آزادی قابل توسعه و تضییق است. در واقع مفاهیمی هم چون توطئه, شکست نهضت و نهادهای مدنی, تفسیرها و قرائت های مختلفی به خود می گیرند که باید با جست وجو در سیره عملی و بیانات تفصیلی ایشان, به دیدگاه مام خمینی نزدیک گردید.

منبع:مقاله آزادى در اندیشه امام خمینى(ره) نویسنده:عبد الوهاب فراتى


انقلاب اسلامى ایران

توضیحات کلی

 

انقلاب در لغت به معنی زیر و رو شدن یا پشت و رو شدن است، فلاسفه انقلاب را ین گونه بیان می نمایند که ذات و ماهیت یک شیی لزوماعوض شده باشدو در نگاه جامعه شناسان انقلاب به معنای دگر شدن است حتی نباید بگوییم دگرگون شده زیرا دگرگون شدن یعنی اینکه گونه و کیفیتش جور دیگر شود. به عوض باید بگوییم دگر شدن یعنی تبدیل شدن به موجودی دیگر. انقلاب در ایران دگر شدن جامعه ایرانی بود با یاری گرفتن از آموزه های اسلام ناب محمدی که زمینه ساز جامعه توحیدی می باشد.

انقلاب اسلامى ایران بى‏شک پدیده‏اى نوظهور در قرن حاضرمى‏باشد.انقلابى غایت‏گرا،آرمانگرا،اسلامگراوعالمگیر و جهان‏شمول وبى‏نظیردر جهان اسلام که به رهبری امام خمینی(ره) هدایت گردید و تحولى شگرف در عرصه روابط بین‏الملل و در معادلات سیاسى دولتهاى جهان پدید آورد. این رهبر تاریخ ساز انقلابى را بنیان نهاد که بسان تیغى دو لبه همزمان علیه کمونیسم و کاپیتالیسم به کار گرفته شد. ایشان با هدف مقابله با سلطه ابرقدرتهاى شرق و غرب، ملل اسلامى را به رویکردى مجدد به ارزشهاى اسلامى فرا خواندند و با قائل شدن رابطه‏اى مستقیم میان انقلاب و ایدئولوژى، انقلاب را شرطى لازم و ضرورى براى تحقق آرمانهاى الهى و وسیله‏اى براى نیل به مقاصد مکتبى و ایصال جامعه بشرى به تعالى انسانى تلقى کردند، که در این راه در پیاده کردن نظریه خویش اهتمام نمودند. در این رهگذر، ایشان علاوه بر اهتمام به حاکمیت آرمانها و ارزشهاى مذهبى، از هیچ کوششى براى تحقق جنبه‏هاى آزادیخواهانه و استقلال طلبانه نهضت فروگذار ننمودند و بدین ترتیب انقلاب به عنوان وسیله‏اى براى تحقق جمهوری اسلامی مطمح نظر ایشان قرار گرفت.